فانتوم ليمب (عضو خيالي)

در طول هشت سال جنـگ بـين ايـران و عـراق، تعـداد زيادي از رزمندگان دچار آسيب‌هايي مانند قطـع عضـو شده‌اند. از سوي ديگر، سوانح رانندگي هم در كشور ما پديده‌اي بسيار شايع است كه در بسياري موارد مي‌تواند به نقص عضو منجر شود. از اين رو تعداد بيماراني كـه در كشـور مـا بـا مشـكلات مربـوط بـه از دسـت دادن اندام‌ها روبه رو هستند، زياد است. بسـياري از بيمـاراني كه به اين عارضه مبتلا هستند، عضو قطع شده را در همـان اندازه، ابعاد و شكل پيش از قطع‌شدگي حس مي‌كننـد؛ به ايـن پديـدة عجيـب عضـو فـانتوم يـا حـس فـانتوم مي‌گويند.

حس فانتوم ليمب (عضو خيالي) ،حس نوعي عضو شبح گونـه است كه پس از قطع عضو، وجود آن حتي تا  98درصد موارد گزارش شده است. اين حـس در كودكـان و در موارد قطع عضو مادرزادي نيـز ممكـن اسـت ديـده شود و در اين موارد حتی تا 20درصـد افـراد را گرفتـار مي‌كند. حس فانتوم اغلب مـدت كمـي (چنـد روز تا چند هفته) پس از آمپوتاسيون شـروع مـي‌شـود، امـا تظاهر ديرتر آن، چند ماه تا چند سال بعد هم گـزارش شده اسـت. گـاهي اوقـات عضـو فـانتوم دردنـاك مي‌شود كه به آن، درد فانتوم مي‌گويند. وجود درد فانتوم در تقريبـا”  80درصـد بيمـاران مبـتلا بـه قطـع عضـو گزارش شده است.

دردهـاي فـانتوم مـي‌توانـد بـه صورت تير كشنده، سوزن سوزن شدن، فشرده شـدن و حالت سوختگي ظاهر شـود. درد فـانتوم وضـعيتي آزاردهنده است كه معمولا” به صـورت متنـاوب و نـه مداوم، بروز مي‌كند. مكانيسم دخيل در پاتوژنز ايـن درد كاملاٌ مشخص نيسـت. بـراي توضـيح ايـن پديـده فرضيه‌هايي مطرح شده است، اما به نظر مي‌رسد كه هر دو عامل موضعي و مركزي، در حس و درد فانتوم نقش داشته و عوامل موضعي به تنهايي قـادر بـه تبيـين ايـن پديده نباشند. براي مثال، خارج كردن استامپ نوروما از محل ايجاد شده تأثير بسزايي بر بهبود اين حس نـدارد. به عبارت ديگر، شواهد نشـان مـي‌دهنـد كـه تغييـرات مركزي در توليد اين حس‌هاي غيرطبيعي نقـش مهمـي دارند.

براي تبيين سـازوكار بـروز ايـن پديـده، فرضـيه‌هـايي پيشنهاد شده كه محور همة آن‌هـا بـازآرايي قشـر حـس بدني است. منظور از بازآرايي اين است كه مناطق بازنمايي شـده در قشـر حسـي مغـز، مـي‌توانـد در اثـر عواملي چون استفاده يا عدم استفاده تغييـر كنـد. بـدين ترتيب اگر از عضوي كمتر استفاده شود يا كلا” از بـين برود و ديگر به كار نيايد، منطقـة مربـوط بـه آن عضـو تحليل مي‌رود و سـاير منـاطق جـاي آن را مـي‌گيرنـد. شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد اين بازنمـايي در افراد مبتلا به قطع عضـو اتفـاق مـي‌افتـد.

نكتـة جالب ديگر اينكه ميـزان ايـن بازنمـايي بـا ميـزان درد فانتوم احساس شده ارتباط دارد. نظرية ديگر مفهوم طرحواره‌ی بدن را مطرح مـي‌كنـد. منظـور از طـرحوارة بدن، بازنمايي لحظه به لحظة موقعيت اندام‌هاي بدن در مغز است كه از مجموعه ورودي‌هاي حسـي (پوسـتي، حـس عمقـي، بينـايي و وسـتيبولار) و حركتـي شـكل مي‌گيرد و در تعامل با دستگاه‌هـاي حركتـي بـه شـروع اعمال يا حركات ما كمك مي‌كند. در واقـع، طـرحوارة بدن قالبي از كل بدن تلقـي مـي‌شـود كـه در صـورت آسيب ديدگي بدن، حس فاتنوم را پديـد مـي‌آورد. نظرية نوروماتريكس رونالد ملزاك هم تلاش ديگـري براي تبيين ماهيت درد فانتوم است كه شباهت زيادي با نظريــة طــرحوارة بــدن دارد. بــر اســاس ايــن نظريــه، نوروماتريكس شبكه‌اي از نورون‌هاي مغزي اسـت كـه ورودي‌هاي مختلف بدني مثـل حـس بـدني، ليمبيـك، بينايي و تالاموكورتيكال را تركيب مي‌كند. قطـع عضـو مي‌توانـد بـه بـازآرايي قشـر و دسـته‌هـايي از فعاليـت خود به خودي و پديدآيي الگوهاي بروندهـي مشـابه بـا درد و در نهايت شـكل گيـري درد فـانتوم منجـر شـود. البته اين نظريه نمي تواند حس فانتوم را به خوبي تبيين كند. در نهايت، به نظر مي رسد جامع ترين نظريـة موجود در تبيين سبب شناسي حس و درد فانتوم، مـدل چنـدعاملي راماچانـدران و هيرسـتاين باشـد. بـر اساس اين مدل، دست كم پنج منبع مختلف مي‌تواند در ايجاد حـس و درد فـانتوم نقـش داشـته باشـد: نـوروم باقي‌مانده در عضو؛ بازآرايي قشـر مغـز؛ دشـارژي كـه همزمان با ارسال دستورهاي حركتي به اندام‌ها به مناطق حسي ارسال مي‌شود؛ تصوير بدني فرد؛ خاطرات بـدني واضحي كه از حس‌ها يا موقعيت‌هـاي دردنـاك عضـو قبل از قطع‌شدگي باقي مي‌ماند.

همانگونه كه ملاحظه مي‌شود، هنوز شـناخت دقيـق و درستي از سازوكار ايجادكنندة حس و درد فانتوم وجود ندارد و در اين زمينه هنوز به بررسـي‌هـاي بيشـتر نيـاز است. با وجود اينكه تعداد افرادي كه در ايران به دلايل مختلف از نقص عضو و به تبع آن دردهاي فانتوم رنـج مي‌برند زياد است، اما تعداد مطالعاتي كه در اين زمينـه در كشورمان شده اندك است.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *